سلام امروز میخوام از یه حس خوب بگم حسی که تا تجربش نکرده باشی متوجه نمیشی امروز بدلیل بیماری راننده سرویس اریان خانم حافظی قرار شد با بابا بری مهد کودک و این اولین باری هست که داری با بابا میری مهد کودک و من یه حس آرامش عجیبی دارم شاید برای اینکه بابا هم میخواد همون حس ذوقی رو که من برای مهد کودک بردن تو داشتم، داشته باشه و این حس رو از لبخندش و نگاه هاش به تو سر صبح میشد فهمید امروز زودتر آماده ات کردم و بابا دیشب گفته بود شما رو هفت و ربع آماده کنم بیدار شدی و کیفتو بستم و توی راهرو موقع کفش پوشیدنت بابا همش نگاهت میکرد حسی که من هر روز صبح دارم هر روز ته دلم میگم قدوبالای پسرمو قربون که داره بزرگ میشه و مردی میشه اما م...